برای تمام آنها که دیگر نمیخواهند بنویسند.

استاندارد

خواهی نوشت!

در یک سال اخیر همواره شاهد این بوده‏ام که وبلاگ نویسانی تصمیم گرفته‏اند که دیگر ننویسند، ظاهرا دلیل اکثریت این موراد تهمتهایی از قبیل  نادانی، عاملیت رژیم، جاسوسی، خدمات ناخواسته به حکومت، تفرقه افکنی و از این گونه است، به تمام اینها تهدیدهای جانی که توسط عوامل رژیم وارد میشود را نیز باید اضافه کرد.

در حقیقت اتهام نادانی و خدمت ناخواسته به حکومت جزو بهترین و قابل تحمل ترین آنهاست چرا که حداقل تو را از مزدوری رژیمی سفاک مبرا میکند.

در هر حال این نوشته خطاب به چنین افرادی است.

اکثریت اینگونه افراد ذهن پویایی دارند و آماده تغییرند. اگر مروری بر یک سال گذشته بکنیم خواهیم دید که بیشتر آنها از شرکت در انتخابات دفاع میکردند و حامی یکی از آقایان موسوی یا کروبی بودند، پس از انتخابات به خیابان رفتند، در تمام تظاهرات شرکت کردند و احتمالا کتکی هم خوردند.

بطور مشخص افرادی را میشناسم که با مشاهده رفتار و گفتار آنها که به رهبریت جنبش سبز مشهور شده‏اند و صد البته بدنه جنبش سبز به ان نتیجه رسیده اند که این راه که آنها میروند به ترکستان است.

جنبش سبز دچار یک دور باطل شده است، شرکت در تظاهرات دولتی و مراسم مذهبی، پرداختن به مسایل بی اهمیت از قبیل انتخاب آقای موسوی برای مجله تایمز، تهمت زدن به افرادی که متفاوت فکر میکنند، بی هدفی و بی برنامگی.

تمام اینها نقاط ضعف جنبش سبزند که نیروی آن را تحلیل برده‏اند. و باز تمام اینها تلنگری هستند بر ذهن پویای ناظر منطقی.

وی در این حال تلاش خواهد کرد که ذهن ایستا و محافظه کار دیگران را با بیان منطقی واقعیات به چالش بکشد، ایرادها را بگوید و راهی را که به نظرش درست است نشان بدهد.

درست همینجاست که سیل تهمتها و تهدیدات از جانب آنها که تحمل تغییر را ندارند آغاز میشود.

او باید به خودش و گذشته‏اش در یک سال اخیر نگاه کند. او از معدود افرادی است که شخصیت و منطق پویایی دارد، راجع به بالاترین صحبت نمیکنم منظورم مقایسه او با دیگر انسانها بطور کلی است.

خود من برایم بسیار سخت است که بتوانم هدف و عقیده‏ام را با مشاهده واقعیات تغییر دهم اما او در چند ماه گذشته توانسته است که این کار را بکند، حتی آقای موسوی که میگویند رهبر جنبش سبز است جرات این کار را نداشته و هنوز پایبند به اصولی است که گمان میکنم خودش هم میداند اشتباه است، مانند جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد!

یا مانند فیلسوفانی که حتی قدرت فلسفه و منطق (Logic) هم نمیتواند آنها را از عقاید نهادینه شده‏شان بازگرداند چرا که محافظه کارانه سعی در توجیه همان چیزی دارند که باز احتمالا خودشان هم میدانند اشتباه است.

اگر به خرد جمعی معتقد باشی باید بدانی که تو هم زیرمجموعه‏ای از آنی و باز باید بدانی که اگرافرادی مثل تو به هر دلیلی از جامعه مجازی یا واقعی روی گردان شوند هدایت جامعه بدست هوچی گران، جو گیرها و افرادی مانند ابراهیم نبوی خواهد افتاد تا دیگران را عوضی خطاب کنند و جمعی ظاهر بین هم برایش هورا بکشند.

باز هدایت جامعه بدست آنها خواهد افتاد که به بهانه دیدگاه خوانندگان فقط آنچه را که دلشان میخواهد منتشر کنند، دگر اندیشان را خارج نشین و آشوب طلب بنامند و لغات جدیدی از قبیل آتئیسم محض اختراع کنند.

باز هدایت جامعه بدست آنها خواهد افتاد که وقتی رفسنجانی میگوید سیاه آنها میگویند رفسنجانی مردی سایستمدار و مفید است و منظورش از سیاه ما میدانیم که سفید است.

باز جامعه بدست آنها خواهد افتاد که هدفشان بازگرداندن ما به سالها قبل و زمانیست که هر دو قوای مقننه و مجریه در دستان بیکفایت اصلاح طلبان بود.

البته من از بکار بردن ضرب المثل کمی میترسم چون تعبیر به همه کس و همه چیز میشود و راه انتقاد را هم میبندد اما اینجا میخواهم بگویم هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد!

اگر خواهان آزادی، دموکراسی و رفاه برای خود و مردم کشورت هستی باید تمام اینها را تحمل کنی. اگر میدانی که توانایی پذیرش تغییر و و تحول در اندیشه و باورهایت را هم داری که مسئولیت مضاعفی خواهی داشت چرا که مانند تو (در تمام جوامع) کم پیدا میشوند.

با تمام اینها من خوشبینم چرا که افرادی با این خصوصیات هرگز نخواهند توانست که آرام بنشینند، آنها زاده شده اند تا به ذهن دیگران تلنگر بزنند و بی منطقی ها را به چالش بکشند، پس گمان میکنم که باز …

خواهی نوشت!

 

پ.ن. از بکار بردن بعضی ترکیبات مانند «جو گیر» خیلی خوشم نمی‏آید اما چیزی برای جایگزینی به ذهنم نرسید. اگر کسی جایگزین خوبی دارد که که همین بار مفهومی را بتواند برساند بسیار خوشحال خواهم شد که بدانم چیست.

 

یک پاسخ »

بیان دیدگاه